میثمِ دارِ علی ام . . .

ازمهد ناز تادل گودال قتلگاه
یک لحظه برنداشت زعشاق خود نگاه!
میلادش مبارک
  • هاشم سرابندی

شکاف کوچکی بر روی پیله کرم ابریشمی ظلاهر شد. مردی ساعت ها با دقت به تلاش پروانه برای خارج شدن از پیله نگاه کرد. پروانه دست از تلاش برداشت. به نظر می رسید خسته شده و نمی تواند به تلاش هایش ادامه دهد. او تصمیم گرفت به این مخلوق کوچک کمک کند. با استفاده از قیچی شکاف را پهن تر کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد ، اما بدنش کوچک و بال هایش چروکیده بود.مرد به پروانه همچنان زل زده بود . انتظار داشت پروانه برای محافظت از بدنش بال هایش را باز کند. اما این طور نشد. در حقیقت پروانه مجبور بود باقی عمرش را روی زمین بخزد، و نمی توانست پرواز کند.

 مرد مهربان پی نبرد که خدا محدودیت را برای پیله و تلاش برای خروج را برای پروانه بوجود آورده. به این صورت که مایع خاصی از بدنش ترشح می شود که او را قادر به پرواز می کند.

 

تلاش و کوشش تنها چیزی است که باید انجام دهیم. اگر خدا آسودگی بدون هیچگونه سختی را برای ما مهیا کرده بود  فلج می شدیم و پرواز ممکن نبود.


به نقل از کاربر شبکه اجتماعی تبیان

  • هاشم سرابندی
در میزنند فکر کنم مادر آمده
از کوچه ها بنفشه ترین پیکر آمده
او رفته بود حق خودش را بیاورد
دیگر زمان خون جگریها سر آمده
وقتى که رفت از قدمش یاس میچکید
یعنى که دیده است که نیلوفر آمده
مانند یک کبوتر از این لانه رفته بود
حالا بدون بال و بدون پر آمده
گنجینه هاى عرش اللهى به نام اوست
هر چند گوشواره اش از جا درآمده
در کنج خانه بسترى آماده میکنم
در میزنند گمان کنم مادر آمده
  • هاشم سرابندی
شهر آبستن غمهاست خدا رحم کند
شهر این بار چه غوغاست خدا رحم کند
بوى دود است که پیچیده،کجا میسوزد؟
نکند خانه ى مولاست خدا رحم کند
همه ى شهر به این سمت سرازیر شدند
درمیان کوچه دعواست خدا رحم کند
بین این قوم که از بغض لبالب هستند
قنفذ و مغیره پیداست خدا رحم کند
غزلم سوخت،دلم سوخت،دل آقا سوخت...
روضه ى حضرت زهراست خدا رحم کند

روضه ى حضرت زهراست خدا رحم کند
  • هاشم سرابندی
باکدام آبرویی روزشمارش باشیم
عصرها منتظرصبح وصالش باشیم
سالهامنتظرسیصدو أندی یاراست
آنقدرمرد نبودیم که یارش باشیم
سال هادرپی کاردل ما راه افتاد
یادمان رفت که مادرپی کارش باشیم
ما چرا؟ خوب ترین هابه فدای قدمش
حیف او نیست که مامیثم دارش باشیم ؟ !
  • هاشم سرابندی
گر شود کافه مردم به حساب آلوده
قهوه چشم تو فالیست به خواب آلوده
نام ما را بنویسید بر ایوان نجف
نشدازنام سگ کهف کتاب آلوده
دامن عصمتم از گرد عبادت پاک است
نشود بنده حیدر به ثواب آلوده
  • هاشم سرابندی
هر چند ناتوان شدى اما زپا نیفت
اى هشتمین عزیز،عزیز خدا نیفت
می ترسم آن که در بریزد به پهلویت
باشد زپا بیفت ولى بی هوا نیفت
کوچه به آل فاطمه خیرى نداشته
دیوار را بگیر و در این کوچه ها نیفت
مردم میان شهر تماشات می کنند
این بار را به خاطر زهرا بیا نیفت
دامان هیچکس به سرت سر نمی زند
حالا که نیست خواهر تو پس زپا نیفت
تکه حصیر خویش از این حجره جمع کن
اما به یاد نیمه شب بوریا نیفت
  • هاشم سرابندی
در حسرت زیارتش ماندم،مانند یک روسیاه در ارتفاع پست:
هر روز در سکوت خیابان دوردست
روى ردیف نازکى از سیم می نشست
وقتى کبوتران حرم چرخ می زدند
یک بغض کهنه توى گلو داشت می شکست
باران گرفت بغض خدا هم شکسته بود
اما کلاغ روى همان ارتفاع پست
آهسته گفت من که کبوتر نمی شوم
تنها دلم به دیدن گلدسته ات خوش است ...

این غزل سروده سرکار خانم دکتر مژگان عباسلوست
  • هاشم سرابندی
انگور می خرند پذیرایى ات کنند
مهمان جشن شوم یهودایى ات کنند
شکر خدا بر بدنت دشنه اى نخورد
قسمت نبود حضرت یحیایى ات کنند
  • هاشم سرابندی
با سینه اى که آتش از آن شعله می کشید
ناله براى کشته ى دیوار و در کشید
او بود و خاک حجره و یک ناله ى ضعیف
آرى نفس نفس زدنش تا سحر کشید
  • هاشم سرابندی