میثمِ دارِ علی ام . . .

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

در میزنند فکر کنم مادر آمده
از کوچه ها بنفشه ترین پیکر آمده
او رفته بود حق خودش را بیاورد
دیگر زمان خون جگریها سر آمده
وقتى که رفت از قدمش یاس میچکید
یعنى که دیده است که نیلوفر آمده
مانند یک کبوتر از این لانه رفته بود
حالا بدون بال و بدون پر آمده
گنجینه هاى عرش اللهى به نام اوست
هر چند گوشواره اش از جا درآمده
در کنج خانه بسترى آماده میکنم
در میزنند گمان کنم مادر آمده
  • هاشم سرابندی
شهر آبستن غمهاست خدا رحم کند
شهر این بار چه غوغاست خدا رحم کند
بوى دود است که پیچیده،کجا میسوزد؟
نکند خانه ى مولاست خدا رحم کند
همه ى شهر به این سمت سرازیر شدند
درمیان کوچه دعواست خدا رحم کند
بین این قوم که از بغض لبالب هستند
قنفذ و مغیره پیداست خدا رحم کند
غزلم سوخت،دلم سوخت،دل آقا سوخت...
روضه ى حضرت زهراست خدا رحم کند

روضه ى حضرت زهراست خدا رحم کند
  • هاشم سرابندی