میثمِ دارِ علی ام . . .

۱ مطلب با موضوع «مناسبت ها :: غدیر» ثبت شده است

یادم نمی رود، در پایان همایش شعر فاطمی امسال در شهر قم، وقتی حضار آماده خروج از سالن می شدند شاعری جوان به اصرار برگزار کنندگان همایش به روی سن آمد و در چند دقیقه، یکی از شاه کارهای شعرهای خود را ارائه کرد و جمعیت را با چشمانی گریان مبهوت شعر خود کرد. شعر حمیدرضا برقعی عزیز را تقدیمتان می کنم:

چشم وا کن احد آیینهء عبرت شد و رفت

 دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت

 آنکه انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد

 با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد

داد و بیداد که در بطن طلا آهن بود

چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود

داد و بیداد برادر که برادر تنهاست

جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست

 یک به یک در ملاء عام و نهانی رفتند

همه دنبال فلانی و فلانی رفتند

همه رفتند غمی نیست علی می ماند

جای سالم به تنش نیست ولی می ماند

مرد مولاست که تا لحظهء آخر مانده

دشمن از کشتن او خسته شده ٬در مانده

در دل جنگ نه هر خار و خسی می ماند

جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند

مرد آن است که سر تا قدمش غرق به خون

آنچنانی که علی از احد آمد بیرون

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

  • هاشم سرابندی