میثمِ دارِ علی ام . . .

اگر ننوشته ام رنجور بودم

جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۲:۰۵ ق.ظ

حالا هم که آمده ام بنگارم، با شماکاری ندارم!!

آمده ام سرگشاده به مولایم عریضه حاجت بنویسم!!

رنجوری و مهجوری، منطقِ آبروداری نمی شناسد.

باداباد!

شاید زبان حال درمانده دیگری باشد، که او هم بخواهد با مولایش عقده دل وا کند.

السلام علیک یا بقیة الله

مولای من اکنون که این سطور را می‌نگارم از نیمه شب گذشته تنهایم  وسینه ام تنگ شده.

تمنا دارم پلک‌های خسته ات را بر روی این سطورِ شکوای من بگشایی تا با تو بگویم آنچه را که خود از حال و روزم می‌بینی.که تو چشم بینا و گوش شنوای خدایی.

مگر نه این است که خودتان فرمودید: شما در کنج خانه هایتان دو لب به مناجات با ما نمی‌گشایید مگر اینکه ما می شنویم.

با قلمِ عریضه‌هایم آشنایی.

هیچگاه از غمِ هجرانت در نوشته هایم ننالیدم.گریبانی ندریدم، انگشتی به دندان نگزیدم.

از تنهایی و بی کسی خود نالیده ام. از فشار زندگانی و بی طاقتی خود اشک ریخته ام و دوریت را بهانه کرده ام.

ای آشنای درد! توکه خود نَفَس هایت به درد آمده از طول غیبتت، خوب معنای سینه تنگ را درک می‌کنی.

بر سر درِ قلم سرای خود به لاف حک کرده‌ام "میثمِ دارِ علی ام . . ."

علی که علیست. اما کدام میثم؟! کدام دار؟!

این همه راه از دیار خودکوچیدم به قم،که سربازت شوم، سربارت شدم.

آمدم خدوم باشم به آستانت، اما بر درِ آستانت خمود ماندم.

آمدم  به پایت و به راهت بمانم . . . ولی واماندم.

تو که خود آشنای غربتی، به غریبی ام رحم!

تو که خود آشنای تنهایی هستی، به بی‌کسی ام رحم!

به خاکِ مقدمت، به اشکِ گریه ات، گلِی دوباره برایم بیافرین و  به کالبد بی جانم بدم، تا زنده شوم، مسیح من!

تو میثم نداری ولی دار که داری. هاشمت به دار بیاویز و میثمت کن!

چشمان به خوناب نشسته از غمِ عمه مضطرتان، می‌بیند چگونه روزگار مرا از خدمت به آستانت واگذارده است.

شما از خاندانی هستید که سائل را لب نگشوده، در خجالت و اضطرابِ اجابت نمی‌گذارید.

نامه ام سرگشاده است، مگذار در این کاغذِ وبلاگ، که چشمانِ نامحرمانِ راز بدان می‌افتد از آنچه بر من آمده بگویم! آبروی گدایت را بخر و به عرض حاجت مَبَر.

به خودت سوگند:

آنقدر رفته ام از دست که به دلجویی من

هر چقدر زود قدم رنجه نمایی دیر است


  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۱/۰۹/۲۴
  • ۱۳۷۰ نمایش
  • هاشم سرابندی

نظرات (۸)

  • یک غریب مثل تو...
  • خواستم چیزی بگویم، اما نوشته بودید «با شما کاری ندارم»...

    ابیاتی از امام علی علیه السلام:


    و کم لله من لطف حقی
    یدق خفاه عن فهم الزکی 


    و کم ییسراتی من بعد عسر
    و فرج کربه القلب الشجی 


    و کم امر تساء به صباحا
    و تاتیک المسره فی العشی 


    اذا ضافت بک الاحوال یوما
    فثق بالواحد الفرد العلی

    پاسخ:
    سلام
    خیلی زیبا بود
    استفاده کردم
    ممنون
    فقط بهتر بود اسم نامتو میذاشتی من الغریب الی الغریب بخاطر اینکه بدونی از تو غریبتر هم هست

  • محمد جواد
  • بسیار عالی بود
    مرا متوجه و متذکر به امام زمان ارواحنافداه کردی
    جزاکم الله خیرالجزاء
    پاسخ:
    سلام محمد جواد عزیز
    حوشحال شدم که باعث تذکر بوده.
    شما همیشه به من لطف داشتی جواد جان
    ممنون سر زدید. 
    با سلام .... خیلی دوست دارم و دلم برات تنگ شده .... میگم حداقل شما که تونستی از شهرت بکنی و بیای شهر غربت تا نوکر حضرت بشی ....ما چی بگیم که عرضه همین کارم نداشتیم . وتوی لجن زار زندگی هی دست و پا میزنیم و پایینتر میریم ... حداقل یه کربلا هم نرفتیم که با خیال راحت آرزوی مرگ کنیم ... روزگاره دیگه .... این همه مصیبت گذشت و من هنوز زنده ام ....از هیچی مرگ نمیترسم ولی میگن اون دنیا هر کس رو از جلوی ائمه رد میکنن .... انشالله یه جوری بمیرم یا در یه راهی بمیرم که پیش حضرات خجالت زده نباشم...
    پاسخ:
    سلام آقا محسن عزیز
    ممنون از لطف و محبتتون.
    کاش داداشم خودش رو معرفی می کرد تا این سفر اربعین ان شاء الله نائب الزیاره مخصوصتون باشم.
    ممنون که سر زدید

    ممنون از متون و شعر های های زیباتون...
    پاسخ:
    مشرف فرمودید

    سلام،خسته نباشید...

    روز رسانی وبلاگتون به ماه رسانی رسیده!

    اگر نمی نویسید،رنجورید؟؟؟!

     

  • خادم الرقیه سلام الله علیه
  • سلام بزرگوار؛ عالی بود ؛التماس دعا/ ماجور/ یارقیه مدد/اللهم عجل لولیک الفرج
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی