میثمِ دارِ علی ام . . .

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد مثنوی» ثبت شده است

نقدی بر مثنوی

۰۶
فروردين

جای تاسف و تاثر است که تحسین و ترویج مولوی از گستره ادبیات و شعر فراتر رفته،امروزه آنان که خود در کسوه اهل علم! هستند، بی توجه به انحراف عقایدی جدی مولوی، عقابد او را همچنان که خود او ادعا کرده، اصول اصول دین میدانند!!!

البته اگر اشعار مثنوی منحصر به شعرهای مثبت و صحیح آن بود و یا همین مقدار در دسترس مردم بود، ترویج او از حساسیت کمتری برخورداربود، لیکن باید با تاسف اعتراف کرد که مثنوی علیرغم جنبه های خوب و آموزنده مشتمل بر مقدار زیادی نقصها و سخنان شبهه انگیز است که نمی توان آن را نادیده گرفت
متاسفانه نقاط ضعف این کتاب اولا فراوان ثانیا اصولی و بنیادین است

در این نوشتار شواهدی از کتاب مثنوی ارائه می گرددکه به وضوح بر عمری بودن او و انحرافات جدی اعتقادی او دلالت دارد:


  • ﻭﺻﻒ ﺍﺑﻮﺑﮑﺮ

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺷﻤﺲ – ﻏﺰﻟﯿﺎﺕ – ﻏﺰﻝ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۹۰۱
ﭼﻮ ﺍﺣﻤﺪﺳﺖ ﻭ ﺍﺑﻮﺑﮑﺮ ﯾﺎﺭ ﻏﺎﺭ ﺩﻝ ﻭ ﻋﺸﻖ
ﺩﻭ ﻧﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺟﺎﻥ ﺩﻭ ﯾﺎﺭ ﻏﺎﺭ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ

ﻣﻮﻟﻮﯼ –ﻣﺜﻨﻮﯼ ﻣﻌﻨﻮﯼ – ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻭﻝ – ﺑﺨﺶ ۱۲۸
ﭼﺸﻢ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﺮ ﺍﺑﻮﺑﮑﺮﯼ ﺯﺩﻩ
ﺍﻭ ﺯ ﯾﮏ ﺗﺼﺪﯾﻖ ﺻﺪﯾﻖ ﺁﻣﺪﻩ


  • ﻭﺻﻒ ﻋﻤﺮ

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺷﻤﺲ – ﻏﺰﻟﯿﺎﺕ – ﻏﺰﻝ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۷۰
ﻋﻤﺮ ﺁﻣﺪ ﻋﻤﺮ ﺁﻣﺪ ﺑﺒﯿﻦ ﺳﺮﺯﯾﺮ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺭﺍ
ﺳﺤﺮ ﺁﻣﺪ ﺳﺤﺮ ﺁﻣﺪ ﺑﻬﻞ ﺧﻮﺍﺏ ﺳﺒﺎﺗﯽ ﺭﺍ

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺷﻤﺲ – ﻏﺰﻟﯿﺎﺕ – ﻏﺰﻝ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۲۵۸۰
ﺑﮕﺮﯾﺰﺩ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﺁﻥ ﺳﻠﻄﺎﻥ
ﭼﻮﻥ ﺩﯾﻮ ﮐﻪ ﺑﮕﺮﯾﺰﺩ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﺧﻄﺎﺑﯽ

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺷﻤﺲ – ﻏﺰﻟﯿﺎﺕ – ﻏﺰﻝ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۲۱۷۵
ﮔﺮ ﺭﺍﻓﻀﯿﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﺩﺍﺩ ﻋﻠﯽ ﺩﺭ ﺩﻩ
ﻭﺭ ﺯ ﺁﻧﮏ ﺑﻮﺩ ﺳﻨﯽ ﺍﺯ ﻋﺪﻝ ﻋﻤﺮ ﺑﺮﮔﻮ

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﻣﺜﻨﻮﯼ ﻣﻌﻨﻮﯼ – ﺩﻓﺘﺮ ﭘﻨﺠﻢ – ﺑﺨﺶ ۱۵۳
ﻫﺮ ﮐﻪ ﻋﺪﻝ ﻋﻤﺮﺵ ﻧﻨﻤﻮﺩ ﺩﺳﺖ
ﭘﯿﺶ ﺍﻭ ﺣﺠﺎﺝ ﺧﻮﻧﯽ ﻋﺎﺩﻟﺴﺖ

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﻣﺜﻨﻮﯼ ﻣﻌﻨﻮﯼ – ﺩﻓﺘﺮ ﭼﻬﺎﺭﻡ – ﺑﺨﺶ ۶
ﻋﻬﺪ ﻋﻤﺮ ﺁﻥ ﺍﻣﯿﺮ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ
ﺩﺍﺩ ﺩﺯﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻼﺩ ﻭ ﻋﻮﺍﻥ

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﻣﺜﻨﻮﯼ ﻣﻌﻨﻮﯼ – ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻭﻝ – ﺑﺨﺶ ۳
ﺍﯼ ﻣﺮﺍ ﺗﻮ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﻣﻦ ﭼﻮ ﻋﻤﺮ
ﺍﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﻣﺘﺖ ﺑﻨﺪﻡ ﮐﻤﺮ


  • ﻭﺻﻒ ﻋﺜﻤﺎﻥ

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺷﻤﺲ – ﻏﺰﻟﯿﺎﺕ – ﻏﺰﻝ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۱۴۹۳
ﺑﺮ ﻣﺼﺤﻒ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﻨﻬﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﮔﻨﺪ
ﮐﺰ ﻟﻮﻟﻮﯼ ﺁﻥ ﺩﻟﺒﺮ ﻻﻻﯼ ﺩﻣﺸﻘﯿﻢ


  • ﺭﺍﻓﻀﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﻭ ﻗﻮﻝ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻣﻮﻻ (ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ) ﻭ ﻋﻤﺮ

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺷﻤﺲ – ﻏﺰﻟﯿﺎﺕ – ﻏﺰﻝ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۸۱۰
ﺭﺍﻓﻀﯽ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺩﺭ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﻓﺖ
ﻫﻢ ﻋﻠﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻋﻤﺮ ﺁﻣﯿﺨﺘﻨﺪ
ﺑﺮ ﯾﮑﯽ ﺗﺨﺘﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﻡ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺷﺎﻩ
ﺑﻠﮏ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﯾﮏ ﮐﻤﺮ ﺁﻣﯿﺨﺘﻨﺪ

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺷﻤﺲ – ﻏﺰﻟﯿﺎﺕ – ﻏﺰﻝ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۱۱۷۲
ﮔﻔﺘﻦ ﻫﻤﻪ ﺟﻨﮓ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﺭ ﺑﻮﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻧﮓ ﺁﻭﺭﺩ
ﭼﻮﻥ ﺭﺍﻓﻀﯽ ﺟﻨﮓ ﺍﻓﮑﻨﺪ ﻫﺮ ﺩﻡ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﻤﺮ

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺷﻤﺲ – ﻏﺰﻟﯿﺎﺕ – ﻏﺰﻝ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۱۶۲۱
ﺑﺮ ﺭﺍﻓﻀﯽ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯ ﺑﻨﯽ ﻗﺤﺎﻓﻪ ﻻﻓﻢ
ﺑﺮ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻏﻢ ﺑﻮﺗﺮﺍﺏ ﮔﻮﯾﻢ


  • ﻣﻮﻟﻮﯼ ﺍﮔﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﭼﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺭ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻋﻤﺮ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﮕﻮﯾﺪ؟

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﻣﺜﻨﻮﯼ ﻣﻌﻨﻮﯼ – ﺩﻓﺘﺮ ﺳﻮﻡ – ﺑﺨﺶ ۱۵۰
ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﭼﻮ ﺧﺮ ﺑﺮ ﯾﺦ ﺑﻤﺎﻧﺪ
ﭼﻮﻥ ﻧﺸﺎﯾﺪ ﺑﺮ ﺟﻬﻮﺩ ﺍﻧﺠﯿﻞ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﮐﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ
ﮐﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺑﻂ ﺯﺩﻥ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﮐﺮ


  • ﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺷﯿﻌﻪ ﺍﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻗﺎﺋﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﻋﻤﺮ ﻫﻢ ﺻﺤﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ؟!

ﻣﻮﻟﻮﯼ – ﻣﺜﻨﻮﯼ ﻣﻌﻨﻮﯼ – ﺩﻓﺘﺮ ﺩﻭﻡ – ﺑﺨﺶ ۲۰
ﭘﺲ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﯽ ﻗﺎﯾﻢ ﺁﻥ ﻭﻟﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺍﻩ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺍﻩ ﺍﺯ ﻋﻠﯿﺴﺖ
ﻣﻬﺪﯼ ﻭ ﻫﺎﺩﯼ ﻭﯾﺴﺖ ﺍﯼ ﺭﺍﻩ ﺟﻮ
ﻫﻢ ﻧﻬﺎﻥ ﻭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﭘﯿﺶ ﺭﻭ


  • جسارت صریح به سیدالشهداء سلام الله علیه

کورکورانه مرو در کربلا *** تا نیفتی چون حسین اندر بلا


  • جعل فضیلت حضرت زهرا سلام الله علیها برای عایشه

چون درآمد آن ضریر از در شتاب *** عایشه بگریخت بهر احتجاب
کرد اشارت عایشه با دستها *** او نبیند لیک من بینم ورا


  • جسارت صریح به حضرت صاحب الزمان:

چون قلم در دست غداری بود *** لاجرم منصور بر داری بود!!


  • جسارت صریح مولوی به امیرالمومنین و نسبت دروغ به آن حضرت که مولا را با ابن ملجم مرادی یکی میکند و از زبان مولا خطاب به ابن ملجم چنین میگوید:

تو منی و من تواَم ای مُحتشم *** تو علی بودی علی را چون کُشم


  • جسارت صریح به امیرالمومنین و انکار عصمت مولا در داستان عمرو بن عبدود:

گفت امیرالمومنین با آن جــوان *** که بهنـــــگام نبــــــرد ای پهلـــــوان
چون خُـدو انداختی در روی من *** نفْــس جنبید و تَبـــه شد خوی من
نیـم بهر حق شد و نیمی هوی *** شـــرکت اندر کار حـــــق نبـــود روا


  • جسارت صریح به پیامبر طبق عقاید عمریه که توبیخ عبس و تولی منظور پیامبر اکرم است (نعوذ بالله)

که رعیت دین شه دارند و بس *** این چنین فرمود سلطان عبس!!


  • شواهدی بر صوفی بودن مولوی:
  • کوه طور از نور موسی شد برقص *** صوفی کامل شد و رست او زنقص
  • قطب ان باشد که گرد خود تند *** گردش افلاک گرد وی بود
  • من نجویم زین سپس راه اثیر *** پیر جویم پیر جویم پیر پیر
  • پس غذای عاشقان باشد سماع *** که در او باشد خیال اجتماع
  • پس به هر دوری ولیی قائم است *** تا قیامت آزمایش دائم است

     پس امام حی قائم آن ولی است *** خواه از نسل عمر خواه از علی است

  • پهلوی خم وحدت بگرفته ای مقام *** با نوح و لوط و کرخی و شبلی و بایزید
  • باده ای کابرار را دادند اندر یشربون *** با جنید و بایزید و شبلی و ادهم خوریم
  • بود انا الحق در لب منصور نور *** بود انا الله در لب فرعون زور
  • آن انا منصور رحمت شد یقین *** آن انا فرعون لعنت شد ببین



لایه جدید...
لایه جدید...
  • هاشم سرابندی