میثمِ دارِ علی ام . . .

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

زهرای تو که هست، به مردم نیاز نیست
وقتی که آب هست، تیمم نیاز نیست

حرفی نزن گلوی تو را می‌کِشد طناب
وقتی اشاره هست، تکلم نیاز نیست

خاکستر علی شده‌ام چند مدتی‌ست‌‌
بال و پر مرا که به هیزم نیاز نیست

دستم به پای ضربه‌ی اول خودش شکست
با این حساب ضربه‌ی دوم نیاز نیست

کو دست تو علی! که بگیرم ببوسمش
دست تو را به بیعت مردم نیاز نیست

حتی اشاره بار مرا می‌زند زمین
این بار شیشه را به تهاجم نیاز نیست

  • هاشم سرابندی

حضرت زهرا
بسم الله الرّحمن الرّحیم

مجنون تمام عمر به لیلا نیاز داشت
دلداده بود پس به دل آرا نیاز داشت

تهمت به پاکدامنی اش کی توان زدن؟
یوسف منزّه است ، زلیخا نیاز داشت

با اینکه داشت در نفس خود دم مسیح
عیسیٰ گهی خودش به مداوا نیاز داشت

بهر شکاف دادن پهنای رود نیل
حتّیٰ عصا به پنجه ی موسی نیاز داشت

تا نخل انبیاء خدا باور شود
این سلسله به خلقت طاها نیاز داشت

تاعرش و فرش متصل یکدگر شوند
کون و مکان به خواجه ی اسرا نیاز داشت

نورش هبوط کرد و تجلّای نور او
بعد از خودش به حیدر و زهرا نیاز داشت

حیدر:کسی که غرق خداوند خویش بود
زهرا:فقط به خالق یکتا نیاز داشت

روحش لطیف و خلقت دنیایی اش لطیف
انسیه بود و واژه حورا نیاز داشت

عالم نداشت ظرفیت جلوه کردنش
پس جلوه اش به محشر کبری نیاز داشت

مارا خرید بلکه خداییِّ مان کند
ورنه کجا به نوکری ما نیاز داشت؟؟؟

وقتی که او به حیدر کرّار رو نزد !!!
دیگر کجا به مردم دنیا نیاز داشت؟؟؟

آتش زدند خانه ی او را... کسی نگفت:
آیا به این مصیبت عظمیٰ نیاز داشت؟

دیدی چگونه بار خودش را زمین گذاشت
وقتی که او به فضه و اسماء نیاز داشت

محمد قاسمی ٢٦/١٢/١٣٩٢ سروده شد.

  • هاشم سرابندی