میثمِ دارِ علی ام . . .

۱۳ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

على اکبر که بر زمین افتاد
آسمان،آفتاب را گم کرد
پدر آمد به یاریش برود
من بمیرم رکاب را گم کرد
پسر بو تراب بین تراب
نوه ى بو تراب را گم کرد
جلد قرآن خویش پیدا کرد
برگه هاى کتاب را گم کرد

  • هاشم سرابندی

خواهم که بوسه زنمت اما نمیشود
جایی برای بوسه که پیدا نمیشود
این پیرمرد بی تو زمین گیر میشود
بی شانه ی تو مانده،اگر پا نمیشود
ای پاره پاره تر زدل پاره پاره ام
گفتم بغل کنم بدنت را.....نمیشود

  • هاشم سرابندی

انگار بنا نیست سری داشته باشی
سری داشته باشی،جگری داشته باشی
انگار بنا نیست که ای پیر محاسن
این آخر عمری پسری داشته باشی
چه خوب به هم نیزه تورا دوخت و نگذاشت
تا پیکر پاشیده تری داشته باشی

  • هاشم سرابندی