نشد که زائر تو ناامید برگردد
خدا به شهد لبت مزه ى رطب داده
کریم آل پیمبر تو را لقب داده
تبسم نمکینت چقدر شیرین است
دواى درد یتیم و فقیر و مسکین است
به هر مسافر بی ىسرپناه جادادى
به دست عاطفه حتى به سگ غذا دادى
- ۰ نظر
- ۲۲ دی ۹۱ ، ۰۰:۰۱
- ۴۰۴ نمایش
اگر کسی در مقام اعتقاد، معتقد به توحید و نبوت و معاد باشد و در مقام عمل، نماز و روزه و حج و هزاران سال عبادت به نامه عمل داشته باشد، بدون ایمان به ولایت امیرالمومنین علیه السلام و برائت از غاصبین حق خلافت نه این اعتقادش نجات دهنده از آتش عقوبت خداست و نه آن عملش به ارزنی می ارزد.
همینگونه هست احوال کسی که امام زمان خویش را نشناسد.
بهترین سند بر ادعای فوق، روایت مشهوری است که اهل سنت و شیعه آن را نقل نموده و بر آن اعتماد کرده اند و آن اینکه :
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
((من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه.))
کسی که بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.
منظور از جاهلیت در این روایت، جاهلیت ایام کفر و ضلالت قبل از اسلام است. بنابراین معنای حدیث چنین خواهد شد:
اگر مسلمانی - یعنی کسی که توحید و نبوت و معاد دیگر مبانی دین را پذیرفته و به تکالیف خود در مقام عمل اهتمام نموده است - بمیرد و امام معصوم زمان خویش را نشناخته باشد، او نامسلمان مرده، دین او همان کفر و ضلالت کفار و مشرکین قبل از اسلام تلقی خواهد شد. و از اسلام، توحید، نبوت، تقوی و عبادت خود نفعی نخواهد برد.
این معرفت نجات دهنده و جاهلیت هلاک کننده، در نقل هایی که خدمتتان می آورم توصیف روشن تری برایتان پیدا خواهند کرد:
این نوشتار به قدری عریان از کار در آمده است که خودم روی آن ندارم که نام درسنامه یا چیز دیگری بر آن بگذارم، اما عدهای از دوستان خواستند تا مطالب کلاس های مهدویت (تابستان امسال در دارالمومنین زابل) به رشته تحریر درآید.
فرصتی هم نشد تا لباس شکیل و مناسبی بر تن این نوشتار بپوشانم، لذا اگر خواننده این سطور شُدید یا از سر اتفاق با آن برخورد کردید، عریانی اش را به دیده اغماض بنگرید.
صحبت پیرامون مهدویت از ابعاد و جهات مختلفی قابل گفتگو است از یک سو می توان به عنوان یک مرزدار اعتقادی به پاسخگویی شبهات مربوط به حضرت ولی عصر علیه السلام پرداخت مانند پاسخگویی به شبهه طول عمر و وجود و تولد ایشان و ... که خوب ثمره این گفتگوها تجهیز ما به عنوان مرزبان های اعتقادی تشیع در حریم آلوده به شبهه است.
از سوی دیگر
حالا هم که آمده ام بنگارم، با شماکاری ندارم!!
آمده ام سرگشاده به مولایم عریضه حاجت بنویسم!!
رنجوری و مهجوری، منطقِ آبروداری نمی شناسد.
باداباد!
شاید زبان حال درمانده دیگری باشد، که او هم بخواهد با مولایش عقده دل وا کند.
السلام علیک یا بقیة الله
مولای من اکنون که این سطور را مینگارم از نیمه شب گذشته تنهایم وسینه ام تنگ شده.
تمنا دارم پلکهای خسته ات را بر روی این سطورِ شکوای من بگشایی تا با تو بگویم آنچه را که خود از حال و روزم میبینی.که تو چشم بینا و گوش شنوای خدایی.
مگر نه این است که خودتان فرمودید: شما در کنج خانه هایتان دو لب به مناجات با ما نمیگشایید مگر اینکه ما می شنویم.
با قلمِ عریضههایم آشنایی.
هیچگاه از غمِ هجرانت در نوشته هایم ننالیدم.گریبانی ندریدم، انگشتی به دندان نگزیدم.
از تنهایی و بی کسی خود نالیده ام. از فشار زندگانی و بی طاقتی خود اشک ریخته ام و دوریت را بهانه کرده ام.
ای آشنای درد! توکه خود نَفَس هایت به درد آمده از طول غیبتت، خوب معنای سینه تنگ را درک میکنی.
بر سر درِ قلم سرای خود به لاف حک کردهام "میثمِ دارِ علی ام . . ."
علی که علیست. اما کدام میثم؟! کدام دار؟!
این همه راه از دیار خودکوچیدم به قم،که سربازت شوم، سربارت شدم.
آمدم خدوم باشم به آستانت، اما بر درِ آستانت خمود ماندم.
آمدم به پایت و به راهت بمانم . . . ولی واماندم.
تو که خود آشنای غربتی، به غریبی ام رحم!
تو که خود آشنای تنهایی هستی، به بیکسی ام رحم!
به خاکِ مقدمت، به اشکِ گریه ات، گلِی دوباره برایم بیافرین و به کالبد بی جانم بدم، تا زنده شوم، مسیح من!
تو میثم نداری ولی دار که داری. هاشمت به دار بیاویز و میثمت کن!
چشمان به خوناب نشسته از غمِ عمه مضطرتان، میبیند چگونه روزگار مرا از خدمت به آستانت واگذارده است.
شما از خاندانی هستید که سائل را لب نگشوده، در خجالت و اضطرابِ اجابت نمیگذارید.
نامه ام سرگشاده است، مگذار در این کاغذِ وبلاگ، که چشمانِ نامحرمانِ راز بدان میافتد از آنچه بر من آمده بگویم! آبروی گدایت را بخر و به عرض حاجت مَبَر.
به خودت سوگند:
آنقدر رفته ام از دست که به دلجویی من
هر چقدر زود قدم رنجه نمایی دیر است
لحظه ی وصل رسیدست خدا رحم کند
نفس روضه بریده است خدا رحم کند
از همین لحظه که هنگام خداحافظی است
قامت عمه خمیده است خدا رحم کند
از تو آقا چه بگویم که نرنجد مادر
صحبت از رأس بریده است خدا رحم کند